اومده از خواب بیدارم کرده میگه خوابی ؟ پـــــ نه پــــ دوستم چشم گذاشته منم رفتم زیر پتو قایم شدم نصف شبی
با دوستم رفتيم دکتر واسه عمل بيني ، دکتر ميگه ميخواي بينيتو کوچيک کني ؟
پَ نَ پَ اومديم بکوبيمش ? طبقه بسازيم !
توی فروشگاه خورده به یکی از قفسهها، قفسه با هرچی که توش بوده ریخته رو زمین
هول کرده میگه: وای ... حالا باید جمع کنیم همه اینا رو؟
پَ نه پَ صب کن متصدیان فروشگاه میان Ctrl + Z میزنن، همه چی خودش به حالت اولیه برمیگرده!
دارن گوسفندرو قربوني ميکنن … يه آفتابه آوردن که بش آب بدن اومده ميگه ميخوان با آفتابه بش آب بدن؟! پـَـــ نــه پـَـــ پَ نه پَ آفتابه آوردن ببرنش دستشويي استرسش از بين بره !